قانون مورفی چیست؟
قانون مورفی یک اصطلاح رایج در فرهنگ غربی است که میگوید هر خطای ممکن رخ خواهد داد.
![Murphy's Law](https://www.ree-raa.ir/wp-content/uploads/2020/05/murphy-law-includes-1-450x470.jpg?v=1692582404)
- قانون مورفی یک اصطلاح رایج در فرهنگ غربی است که میگوید «هر خطای ممکن رخ خواهد داد.»
- اصلیترین پیامی که این قانون بیان میکند این است که در هر حالتی که احتمال خراب شدن یا خطا رفتن باشد بیشک روزی این اتفاق میافتد.
قانون مورفی یک اصطلاح رایج در فرهنگ غربی است که میگوید «هر خطای ممکن رخ خواهد داد.» این جمله از «ادوارد مورفی»، مهندس نیروی هوایی و محقق «نظریه آشوب» آمریکایی است.
طبق این اصطلاح همیشه همه چیزها در بدترین و نامناسبترین زمان به خطا میروند و کارها را لنگ میگذارند.
معمولاً هنگامی که شخصی همواره بدشانسی میآورد او را مشمول قانون مورفی مینامند.
آشنایی با قوانین مورفی
جمله «همه چیز ذاتاً دچار خطا و دردسر میشود مگر اینکه برای درستی آن تلاشی شده باشد».
قانون مورفی یک مثل معروف در فرهنگ غرب است که در زمان آزمایش واگن موشکی در اواخر دههٔ ۴۰ به وجود آمد.اصلیترین پیامی که این قانون بیان میکند این است که در هر حالتی که احتمال خراب شدن یا خطا رفتن باشد بیشک روزی این اتفاق میافتد.
نیکلاس اسپارک محقق و نویسندهٔ کتاب “تاریخی از قانون مورفی” می نویسد: اگر راههای متفاوتی برای انجام کاری باشد که یکی از آنها به خرابی یا فاجعه بینجامد، حتماً یک نفر کار را به همان صورت انجام خواهد داد که معمولاً به این صورت بیان میشود: «خطای احتمالی رخ خواهد داد.»
تاریخچه نامگذاری قانون مورفی
این نامگذاری طعنهآمیز در پی سرگرد ادوارد مورفی است که در مرکز نیروی هوایی ادوارد همراه گروه استَپ روی پروژهٔ MX۹۸۱ کار میکرد.
او مدت کوتاهی به عنوان مهندس توسعه در فنون اندازهگیری با دکتر و سرهنگ جان پاول استَپ دوست و همسایهٔ سابقش روی پروژه واگن موشکی (rocket sled) مشارکت میکرد.
نیک اسپارک در پایان کتاب «تاریخی از قانون مورفی» بیان میکند که تفاوت خاطرات بعد از گذشت سالها، اجازه مشخص کردن دقیق شخصی که در طول چندین ماه آزمایش دستگاه جدید اندازهگیری، این عبارت را به شکل مصطلح امروزی آن ابداع کرده نمیدهد.
ولی این عبارت در انعکاس جملهای که مورفی پس از شکست دستگاه اندازهگیریش گفته ابداع شده و به تدریج از حالت اولیه آن که در اولین کنفرانس سرهنگ استپ-سریعترین مرد روی زمین-به کار رفت به حالت امروزی درآمده.
منشا پیدایش قوانین مورفی
دیدگاههای مختلفی دربارهٔ منشأ دقیق قانون مورفی و جزئیات تشکیل اولیه آن وجود دارد که باعث نزاعهای طولانی نیز شد. این تضادها در تحقیق اسپارک روی موضوع برجسته شد.
کاملترین بحثی که تمام نظرات را مورد بررسی قرار داد، کتاب «تاریخی از قانون مورفی» از اسپارک است که مقالهٔ چهار قسمتیاش را در مورد «تاریخچه تحقیق بدون احتمال» مستند و کامل میکند.
از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ پروژهای به نام MX۹۸۱ در منطقهٔ مورک (که بعداً به پایگاه نیروی هوایی ادوارد نامگذاری شد) برای آزمایش تحمل نیروی گرانش انسان هنگام کاهش سریع سرعت انجام شد.
این آزمایش روی یک واگن که موشکی برای سرعت گرفتن و چندین ترمز هیدرولیک برای ایستادن روی آن سوار شده بود انجام میشد.
در ابتدا برای انجام آزمایش آدمکهای را که در بررسی تصادفات استفاده میشوند به صندلی واگن میبستند، اما در آزمایشهای بعدی توسط دکتر جان پاول استپ که در آن زمان سروان نیروی هوایی بود انجام شد.
در حین این آزمایشها در مورد میزان دقت ابزار استفاده شده برای اندازهگیری نیروی وارد شده به سروان استپ، سوالاتی مطرح شد. در این زمان مورفی استفاده از کششسنج الکترونیکی را که به جایگاه سروان استپ بسته میشد، پیشنهاد کرد.
مورفی به این نوع تحقیق علاقهمند بود و قبلاً تحقیق مشابهی برای اندازهگیری نیروهای دستگاههای سانتریفوژ پرسرعت انجام داده بود.
دستیار مورفی اتصالات جایگاه را متصل کرد و آزمایش با یک شمپانزه انجام شد. اما حسگرهای بسته شده همه صفر را نشان میدادند و معلوم شد که دستیار مورفی، حسگرها را اشتباه وصل کرده بوده.
در این زمان بود که مورفی این جمله را استفاده کرد و با اینکه پیشنهاد شد که آزمایش دوباره با اتصالات صحیح انجام شود، از گروه خارج شد.
در مصاحبهٔ نیک اسپارک با جرج نیکُلس، مهندس دیگری که در آن گروه حضور داشت، نیکلس توضیح داد که مورفی دستیارش را مقصر این شکست شناخته و گفتهاست: «این مرد راهی برای اشتباه کردن داشته باشد، بیشک اشتباه میکند.».
نظر نیکلس این است که این قانون در محاورههای افراد گروه به این صورت خلاصه شد که: «اگر بتواند بشود، میشود.» و برای تمسخر مورفی که از نظر نیکلس با خودخواهی گروه را ترک کرد، اینگونه نامگذاری شد.
دیدگاه دیگری این قانون را به دکتر استپ نسبت میدهند. وی این قانون را در یک گفتگوی مطبوعاتی کمی پس از شکست آزمایش استفاده کردهاست.
دیگران، از جمله تنها فرزند بازماندهٔ مورفی، رابرت مورفی دیدگاه نیکلس را رد میکنند و ادعا دارند که استفادهٔ این عبارت از ادوارد مورفی آغاز شدهاست.
معادلهای قانون مورفی
برخی از این قوانین به شرح زیر هستند:
فلسفهٔ مورفی
لبخند بزن… فردا روز بدتری است…
قانون صف
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون کارواش
احتمال بارش باران نسبت مستقیم با روز شستن ماشین شما دارد.
قانون کارگاه
اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشهٔ ممکن خواهد خزید.
قانون روبهرو شدن
احتمال روبهرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید، افزایش مییابد.
قانون اثبات
وقتی میخواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمیکند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون ترافیک
وقتی در ترافیک گیر کردهای، لاینی که تو در آن هستی دیرتر راه میافتد.
قانون کار
اگر به نظر میرسد همهٔ چیزها خوب پیش میروند، حتماً چیزی را از قلم انداختهای.
قانون یادگیری
شما چیزی را یادنمیگیرید، مگر بعد از اینکه امتحان آن را دادید.
قانون جستجو
هر وقت دنبال چیزی میگردید، همیشه در آخرین مکانی که جستجو میکنید، آن را مییابید.
قانون خرید
اهمیتی ندارد که چقدر دنبال جنسی بگردید، به محض اینکه آن را خریدید، آن را در مغازه دیگری ارزانتر خواهید یافت.
قانون پمپ بنزین
هنگام ورود به پمپ بنزین جایگاهی که انتخاب میکنید، کندتر و طولانیتر از جایگاههای دیگر خواهد بود.
قانون دسترسی
هرگاه چیزی را دور بیندازید، به محض آنکه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید، به آن نیاز پیدا خواهید کرد.
اغلب مصداقهای قانون مورفی که ما در زندگی خود میشناسیم و به خاطر میآوریم، حاصل خطاهای شناختی ذهن ما و بهطور دقیقتر، خطاهای یادآوری در حافظه هستند.
مثلاً تمرکز بر آخرین اطلاعات باعث میشود ما نتوانیم نگاه آماری واقعی به رویدادهای بد داشته باشیم و وزن آخرین رویداد نامطلوب، در ذهنمان بیشتر باشد.
ضمن اینکه پس از پذیرش قانون مورفی، خطای تأیید خود کمک میکند مصداقهای آن را پررنگتر ببینیم و موارد نقض آن را نادیده بگیریم.
همچنین روانشناسی شناختی این نکته را تأیید میکند که تجربههای همراه با هیجان، در ذهن ما ماندگارتر هستند و بهتر و شفافتر ثبت میشوند.
بنابراین، خاطرهی روزی که ماشین را شستهاید و باران نیامده، به عنوان یک خاطرهی خنثی، در مقایسه با خاطرهی بارش باران دقیقاً بلافاصله پس از پرداخت قبض کارواش، سریعتر از ذهن پاک میشود و طبیعی است که در طول زمان، مغز ما به انباری از خاطرات نامطلوب (مصداقهای قانون مورفی) تبدیل شود.